سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 





همون اول
اول که میرفتم خونشون وقتی میدیدمش دلم میلرزید نمی فهمیدم چه حالی بهم دست میدهد
.کمکم که
بزرگتر شدم در دلم قوقایی شد انگار کسی از وجود خودم بود
.شمارش را گیر آوردم بهش پیام
دادم گفتم سلام جوابم را داد دیگه خیالم راحت شد ته
دلم یه امیدواری ایجاد شدالبته دختر دایی ام
بود میخواستم بهش بگم که
دوستش دارم اما نمیتونستم چون من یه پسر بودم.البته من
از اون .پسرهای

پررو نیستم
هرچی از زبونم امد بگم بهش گفتم در درسهام بهم کمک کنه گفت
باشه دوباره یه جرقه ای ته دلم زد امیدوارتر
شدم تا آخر شب به هم پیام
دادیم.فردای روز
بعد بهش پیام دادم جوابی نداد همون احساسهایی که در من
به وجود آمده بود از بین رفت خیلی خیلی
ناراحت شدم از خودم حالم بهم میشد
چند روزی تو خونمون خوابیدمچون از این موضوع حالم بد بود.گذشت تا
چند روز پیش با یک خط دیگه بهش پیام دادم گفتم سلام گفت شما گفتم
احمد چند دقیقه صبر کردبهش پیام دادم با من شکلی
پیدا کردی گفت نه بهش گفتم چرا پیام نمیدادی گفت
فکرهای بد درموردت میکردم همین حرف را که زد
اینقد ناراحت شدم که گریه ام
درآمد.به ممیگفت گریه نکن گفتم از این حرفات ناراحت شدم.کم کم بهم
پیام داد که اشتباهی فکر کردم اما من هنوز گریه میکردم.



کم کم بهم
پیام دادمن هم جوابش را دادم تا جایی شد که تاساعت 2نصف شب به هم پیام میدادیم
.بهش گفتم
در یه مغازه ای کار میکنم اگه مشکلی  داشتی بگو گفت تو هم اگه مشکلی داشتی در
درسهات بگو
.خداحافظی کردم روز بعدحدود ساعت 8
شب بود بهش پیام دادم بهش گفتم میخوام یه چیزی
بهت بگم گفتم به کسی نگیا گفت نه بگو گفتم
دوستت دارم من به تو علاقه دارم
و میخوام باهات ازدواج کنم چند دقیقه صبر کرد بعد گفت من دوسال از تو بزرگتر هستم گفتم اشکالی
نداره بهم گفت من فقط به خدا علاقه دارم گفتم پس
علاقه ی من چی میشه مگه تو بزرگتر پیامبر و
امامان هستی بهم حرفهایی زد که
این دفعه گریه ام شروع شدودیگه گریم بند نیامد.هر کاری
کردم تا بهش

بگم دوستش
دارم اما روی حرف خودش مونده بود بهش گفتم به مادم میگم بهم گفت
اگه من را دوست داری نگو
بهش گفتم عشق یک طرفه فایده ای نداره من اینقدر
گریه کردم که بالشت زیر سرم خیس شد اما اون
باور نمیکرد ما من گریم را
کردم.به این در
وآن در زدم تا بهش بگم دوستش دارم اما نه خواست که باور کنه فکر میکرد که من در
فکرهای بد هستم
.اما این
طوری نبود من فقط و فقط به علاقه داشتم


اما...............





فردای آن روز اینقدر حالم بد بود که
همه ی دوستانم فهمیدند یکی از آنها گفت شکست
عشقی خورده و بقیه بهم خندیدن هر روز معلم آن روز من  را
مسخره میکنه اما
فدای
سر

M

حالا شما نظر بدهید
که من چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



   مدیر وبلاگ
انتقال موبایل پاتوق آدرس تغییر کرد
ایمیل ها: mobilepatogh@gmail.com بررسی گوشی های موبایل در موبایل پاتوق
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :18
کل بازدید : 958900
کل یاداشته ها : 1465


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ